کلاهی که برداشته نشد

ساخت وبلاگ
معمولا تو مملکت ما قوانین به دو صورت گذاشته میشه. یه مسئولی شب در خواب می‌بینه یه قانونی رو تصویب کرده،فردا که بیدار میشه میفهمه چه خواب خوبی دیده و اون قانون رو در واقعیت هم تصویب میکنه. و یا دولت بودجه کم میاره یه قانونی میزاره تا از جیب ملت بزنه. در هیچ زمانی هم به نقص امکانات و داشته‌های ابزاری کشور هیچ توجه یا تدبیری ندارن!. یکی ازین قوانین هم الزامی بودن دریافت کارت ملی هوشمند می‌باشد!!! همونطور که باخبرین چند ماهی هست که روی دریافت کارت ملی هوشمند تاکید میکنن. پدرجان بنده بخاطر مخارج و شرایط من، هی دست رو دست گذاشت اما دید راهی جز تعویض کارت نداره. رؤسای جان تهدید کردن فقط تا پایان سال کارت‌های ملی قدیمی اعتبار داره!. خلاصه پدرم بالاجبار اقدام کرد. رفت و کارای اولیه رو انجام داد،نوبت به گرفتن عکس شد. یروزی از روزهای پاییزی سه نفری آماده شدیم برای رفتن به ثبت احوال تا عکس و مراحل اصلی رو انجام بدیم. منم یه لباس شیک پوشیدم تا موقع گرفتن عکس خیلی خوش تیپ باشم. یه آژانس که راننده‌اش همسایه‌مونم هست خبر کردیم و رفتیم،برادر بزرگمم برای کمک به من همراه‌مون اومد. رفتیم؛ فکر دردسراشم کرده بودیم اما نه تا این حد!. وقتی رسیدیم یه نفر از خانواده رفت تا ببینه ما باید پشت چند نفر نوبت بمونیم. نفرات زیاد بودن اما خوشبختانه یک نفر نوبتشو داد به ما. ماهم فکر میکردیم از بزرگترین مشکل رد ش کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 175 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 2:37

بعد از گذشت چند ماه دور بودن از خاطره نویسی دوباره دست به قلم بردم برای نوشتن خاطرات روزمره زندگیم. البته این چند وقتی هم که خاطره نمی‌نوشتم،امکانش نبود که در مطلب "دلخوش به زندگی دیجیتالی نباشید" توضیح داده بودم. پس دیگه بیشتر توضیح نمیدم و میرسم به اولین خاطره بعداز گذشت ۱۰۱ روز. بهتره ازینجا شروع کنم... چند روز پیش یه پیام از مددکارم دریافت کردم بااین مضمون (جمعه ساعت ۹ صبح به مناسبت دهه فجر قرار از طرف مجتمع در محله‌ی شما یه راه پیمایی برگذار شه). خیلی جالب بود برام. راستش تاحالا در هیچ مدل راه پیمایی‌ها حضور نداشتم. به همین دلیل یه جذابیت خاصی داشت شرکت در چنین مراسمی. مسیر کوتاهی رو هم پیش بینی کرده بودن، از مرکز تا مسجد روستامون. آخر هفته هم مهمون داشتیم،قرار بود خواهر بزرگم اینا بیان. فعلا بحثو عوض نکنم بهتره.برسیم به همون موضوع اصلی، خاطره‌ی مهمونای آخر هفته رو میزارم سر یه فرصت مناسب. شب قبل راه پیمایی یه حس دیگه‌ای داشتم،تمام ذهنم مشغول مراسم فردا بود. کمی هم استرس داشتم نکنه دیرتر از زمان معیّن شده برسم. خلاصه اون شب به سختی خوابم برد. صبحش قرار بود ساعت ۸ بیدار شم اما طبق معمول این چنین روزها قبل ساعت ۸ بیدار شدم‌. یه چند دقیقه‌ای به خودم کش و قوس دادم تا خون تو رگ‌هام دوباره جریان پیدا کنه. بعدش سعی کردم به کارم سرعت بدم. بلند شدم و سریع صورت و صبحونه و لباس... خود کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 183 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 3:17

حکایت کارمندان بهزیستی چند شغلی و بیکاری تحصیل‌کرده‌های دارای معلولیت!! من خودم با مدرک کارشناسی مددکاری اجتماعی بازم بیکارم، در حالیکه تو اکثر ادارات و ارگانها به این رشته بصورت تخصصی و حرفه ای نگاه میکنند!. بعد از سه سال فارغ التحصیلی امروز با یه کلینیک خصوصی مددکاری قرارداد موقت یکساله بستم، اونم بصورت پاره وقت. تنها چیزی که منو تو اینمدت رنج بسیار میداد، صادر کردن مجوز اینگونه موسسات برای کارمندای بهزیستی و بدون معلولیت بود. شاید بالغ بر پنج کلینیک تو شهرم برای همکاری سرزدم و هر پنج تاشون کارمند خود بهزیستی بودند!. یعنی هم حقوق کارمندی رو میگیرن، هم درامد و شغل دوم از راه تاسیس موسسات که جزء زیر مجموعه ی بهزیستیه!. نمیشه بجای این افراد،فراخوان بدن برای استخدام خود معلولین که دارای مدرک روانشناسی و مددکاری هستند؟! و اینهمه بیکار توانمند....   برای حمایت از توان یابان عزیز...  به کمپین "سراسری پیگیری تصویب لایحه حمایت از حقوق معلولان" بپیوندید! کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 176 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 5:12

  آقای رئیس!!! در جامعه ای زندگی می کنیم نگاه آدما بازاریه، چقدر سود داری براشون، چقدر می ارزی ریال، تومن؟ درس خوندن انگار یه کالای لوکس و لاکچریه، با قیمت ولی بی ارزش،چرا آدم هایی که بدون چشم داشت برای خدا کار می کردند یه دفعه نیست شدند؟ درس خوندن با قیمت روبرو شدن با خیلی چیزها ، استرس امتحان، تحمل آدم های نفهم، سپری کردن بهترین دوران زندگیت، آخرش هم با هزار جور مشکل کنار اومدن معلولیت به کنار، مدرکتو گرفتی ، باید تو جامعه الگو باشی ، باید به دید قهرمان بهت نگاه کنند ، رسانه میلی باید پوشش بده ، باید از بهترین امتیاز ها برخوار باشی ، نه اینکه منت سرت بزارند، تحقیرت کنند، باید رو سرشون بزارند مارو چقدر حمایت معنوی میشه از افرادی که معلولیت دارند؟ به قول یکی از دوستان چند درصد از معلولین تحصیل کرده مشغول به کار شدند؟ چرا وقتی می پرسی 3 درصد جذب چی شد جوابی ندارند؟ آقایی که پشت میز نشستی! خواهش می کنم یه لحظه از پشت میز بیا بیرون، برو ببین از نزدیک چطوری دارند زندگی می کنند؟ دائما جلسه هستید ، چه تصمیمی دارید میگیرید چقدر بازدهی داره جلساتتون؟ به جای جلسه گذاشتن یه دفعه شده به راننده شخصیت بگی برو وزارت علوم پیگیری کنم این 3 درصد رو ؟ استخدام این قشر تحصیل کرده رو؟ برم مجلس حضوری؟ تا موقعی که از پشت میزت بلند نشی کاری پیش نمیره. خواهش می کنم یه بار بلند شو حضوری پیگیری کن ، آقای رئی کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 5:38

چندسال پیش به خاطر اینکه درمانم طول می‌کشید نامه از پزشک شهرستان داشتم برای اومدن به تهران و زیر نظر پزشک بودن (فیزیوتراپی خاص، تحریک مغناطیسی مغز و از این قبیل کارها) همچنین نامه بهزیستی شهرمون رو هم آوردم تهران...اما به هیچ وجه قبول نکردن! حتی یک شب! گفتن تهران فقط برای تهرانی‌هاست!   ما هم با کلی هزینه اومده بودیم. همون‌روز بعد از ویزیت دکتر گفتیم نمی‌تونیم بمونیم، جای خواب نداریم و برگشتیم!. شاید اگر اون موقع محل اقامت بهمون میدادن حال و وضعمون خیلی بهتر از الان بود... ارزون‌ترین جایی که برای 2 نفر سراغ داشتیم حوالی میدون راه‌آهن بود که اون هم حدود شبی 50 هزار تومن بود که وسعمون نمی‌رسید برای چندهفته یا حتی چندماه درمان... ضمناً در بهزیستی شهر ما چندساله که توی نوبت دریافت وسایل مورد نیاز هستیم، درخواست وام، کمک هزینه درمان و خیلی موارد دیگه، به هیچ وجه کمک نمیکنه...   بنده ویلچر برقی نیاز دارم، خونه مناسب سازی میخواد، حتی تخت طبی ندارم روی زمین میخوابم... با اینکه جسمی حرکتی شدیدم ولی به جز این 53 تومن که اون هم چندماه نامتاوب پرداخت نمیشه هیچ خدماتی از بهزیستی ندیدم... تماس گرفتم بابت چندماه واریز نشدن همین چندرغاز، گفتن برو خدا رو شکر کن همینو هم ریختن ...   خدمات بهزیستی فقط برای خودشون (کارمندان) و آشنایان نزدیک‌شون هست و بس... سراغ دارم کسی رو که باهاش در ارتباطن چه خدمات کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 174 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1396 ساعت: 0:24

منم یه دل پری دارم که هیچ کس جوابگوی من نبوده. شاید اونی که دیستروفی داره و درد منو میفهمه فقط درکم کنه.   چندسالی بود که تنها راه خروج از خونه استفاده از سرویسهای سامانه جانبازان و معلولین بود. من برای درست کردن دندان هام از این سرویس استفاده میکردم و به خودم اجازه ندادم که برای تفریح کردن حق یکی دیگه رو پایمال کنم. شاید هر3ماه یکبار سرویس میگرفتم و کارهای درمانی رو انحام میدادم و در سال شاید به 5تا سرویس هم نمیرسید. ولی همیشه از راننده ها می شنیدم که دوستان برای جمع شدن تو پارک و دورهمی هاشون سرویس میگیرند.   بعضی دیستروفی ها وقتی ماهیچه هاشون قدرت نداشته باشه توان حرکتم ندارن. من حتی اگر بخوام اژانس بگیرم و برم جایی توان سوار شدن ماشین رو ندارم و چون وزنم زیاده کسی زورش نمیرسه بغلم کنه. الان که سرویسهامون رو قطع کردن 1سالیه پامو از خونه بیرون نزاشتم و تو یه خونه ی 30متری زندانی شدم. من خودم با چشم دیدم که سرویسهای روتین و ثابت به افراد کم بینا داده میشد. شدت کم بینایی جوری بود که طرف حتی عصا هم نداشت! در خونه رو باز میکرد و مثل یه ادم سالم سوار سرویس میشد و میرفت سر کار. مگه نه اینکه فرق این سرویسها با ماشینهای دیگه در بالابرشونه. اخه یه کم بینا با یه پراید ساده مشکلش حل میشه این ویلچری های شدید هستند که احتیاج دارند.   خدارو شاهد میگیرم 1ساله دندونمو نصفه درست کردم و دیگه توا کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 7:05

  ✝️✨چون به سخن نوبت عیسی رسید✨✝️ ✝️✨عیب رها کرد و به معنی رسید✨✝️ ✝️✨عیب کسان منگر و احسان خویش✨✝️ ✝️✨دیده فرو بر به گریبان خویش✨✝️ ☃️☃️☃️☃️☃️☃️ آغاز سال 2018 میلادی و جشن Christmas بر هموطنان مسیحی مبارک بادآرزو دارم در سال 2018 برای پیروان مسیحی و تیم ملی کشورمان همراه با شادی و پیروزی باشد.   پ ن: آخرین روز سال 2017 میلادی روز خوبی برام نبود.حتما به وقتش ماجراشو مینویسم که چطور بی فکری مسئولین بی داد میکنه! کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 136 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 15:09

پوستر <a href=فروشگاه GilnaShop" title="کلیک و ورود به فروشگاه GilnaShop" width="800" height="250" src="//bayanbox.ir/view/7732216621177422328/Visit-Gilna.png">

کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 143 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 15:59

همه میدونیم که در رسانه ها چند سالی هست که اعلام میکنن برای کسانی که دو معلول دارند مسکن تهیه میکنند. سال گذشته از بهزیستی اسکو (اذربایجان شرقی) به ماهم زنگ زدن وگفتن سند خانه ،مدارک پزشکی بچه ها و...برای ثبت نام در این طرح لازم هست. گفتن هر طوری هست خانه ای بخرین ما 25میلیون وام بلا عوض میدهیم شما خانه بخریدتا عید ما پول رو به حساب میریزیم.   الان بعد ار گذشت 6 ماه از عید رفتیم میپرسیم چی شد؟ در جواب میگویندمعلوم نیست اصلا شما شامل این طرح شدید یا نه! البته باید این رو بگم من مادرِ دو پسر با بیماری دوشن هستم. همسرم کارگر هست. چون همیشه کار نیست در یک مغازه سوپر مارکت کار میکند و ماهانه یک میلیون درامد داره. هزینه داروهای دوشن برای دوپسر با این درامد، اصلا نمیتوان پرداخت ولی قبل از زنگ زدن بهزیستی از لباس از خوراک از مهمانی و خیلی چیزها میگذشتیم. به پسر کوچکترم کمتر دارو میدادم تا بزرگتره که نیازش یشتره مصرف کنه!بالاخره سر میکردیم. از وقتی که گفتن سند خانه بیارین ما25میلیون از یک نفر برای حداقل سه ماه قرض کردیم از وسایل خانه انچه بدرد میخورد و پرایدی که حداقل بچه های معلولم رو هرز گاهی به بیرون میبردیم تا شهر رو ببینن رو فروختیم تا 38میلیون جور کردیم و خانه خریدیم. بعد از سه ماه کسی که پولش رو به ما قرض داده بود پولش رو خواست مجبور شدیم نزول کنیم چرا که بهزیستی میگفت امروز نشد فردا کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1396 ساعت: 12:47

در یک چشم بهم زدنی رسیدم به آخرین صفحه‌ از خاطره‌ی عید .در واقع عید هم مثل یک چشم بهم زدن گذشت.با اینکه عید سردی داشتیم از هر لحاظ اما باز خیلی زود سپری شد.روز سیزده بدر بود.روزی که همه‌ی ایرانی‌ها به رسم یه سنت قدیمی میزنن به دل طیبعت و گشت و گذار تا خوش بگذرونن.اون روز هوا سرد و بارونی بود .خب خل کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1396 ساعت: 20:38

با سه روز فاصله میخوام ادامه خاطرات عیدم رو بنویسم.همونطور که در خاطره‌های قبلیم گفتم از مهمونای عیدمون فقط خانواده خواهر وسطیم(بجز پسرش) مونده بودن تا حس عید بودن رو داشته باشیم؛عیدی که مهمون نباشه عید نیست.تو اون روز خواهرم اینا برای نهار خونه‌ی برادرشوهر دعوت بودن؛حدود ساعت ۱۱ آماده شدن و رفتن. کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1396 ساعت: 4:38

بالاخره اون چیزی که باید میشد شد.پرسپولیس تونست با بازی هجومی،زیبا و منطقی به یه پیروزی شیرین برسه و با فاصله امتیازی که از تیم‌های دیگه داشت،سه هفته زودتر از پایان لیگ،سومین قهرمانی خودش رو در لیگ برتر ثبت کنه.            دیروز ساعت ۵ بازی پرسپولیس-ماشین سازی شروع میشد و من هم کارایی که داشتم رو کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 171 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1396 ساعت: 6:02

کمتر از ۶٠ دقیقه تا شروع بازی سرنوشت ساز ماشین سازی تبریز - پرسپولیس. همه‌چیز آماده است تا پرسپولیس با یک برد شیرین در سه هفته قبل اتمام فصل قهرمانی خودش رو مسجل کنه.گمان نکنم هیچ تیمی در ایران و در بازی‌های لیگ برتر تونسته باشه به این قاطعیت و با این فاصله‌ی امتیازی به قهرمانی رسیده باشه. تحقیق م کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1396 ساعت: 13:10

مابین خاطرات عید،اینبار میخوام از ماجرای ۳روزی که گذشت بنویسم.عصر چهارشنبه بود و من داشتم با لپ تاپ کار میکردم.مادرم باگوشی داشت با خواهر بزرگم صحبت میکرد.از مکالماتشون فهمیدم خواهرم اینا عازم شمال هستن.طبق معمول خواهرم میخواست مارو غافلگیر کنه و بی‌خبر بیان اما ما مچش رو گرفتیم.اون روز گذشت و صبح کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 149 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1396 ساعت: 17:18

سه روز از عید گذشته بود و دوتا از خواهرام خونه‌مون بودن و داداش وسطیم با خانم و بچه‌اش.البته دختره خواهر وسطیمم بود.پنجشنبه بود و بهترین فرصت برای سر زدن به اموات.به همین دلیل بعدازظهر خانم‌ها.رفتن مسجد واسه خوندن فاتحه و صلوات برای اسیران خاک.بعدشم برگشتن خونه.اون روز شام خواهر بزرگم شام باخانوادش کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1396 ساعت: 20:01

بالاخره بعداز چند روز پذیرایی از مهمان نوبت ما شد که بریم مهمونی و ازمون پذیرایی شه.صبح جمعهٔ چهارمین روز عید بود.خواهر کوچیکم کل خانواده رو برای نهار دعوت کرده بود.(فقط داداش بزرگم اینا به دلیل داشتن مهمان نمیتونستن بیان).دم ظهر شوهرخواهرم و خواهرزادم بادوتا ماشین اومدن دنبالمون.راه افتادیم و تو ر کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1396 ساعت: 20:01

سلام وقت بخیر دوستان این مطلبی که امروز گذاشتم جدا از خاطرات عیدم هستش.میخوام از ماجرای دیروزم بنویسم که خیلی پر دردسر و البته جالب گذشت. دیروزم مثل روزای گذشته خیلی عادی شروع شد.من مثل همیشه بعداز صبحونه لپ تاپو روشن کردم و مطلبی که شب قبلش آماده کرده بودم بزارم وب.در همین حین گوشیم زنگ خورد،ب کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1396 ساعت: 20:01

همونطور که در خاطره‌ی قبلی گفتم،روز قبل همگی از خونه خواهر کوچیکم اومدیم خونه‌ی ما تا شبش بریم منزل داداش کوچیکم.برای ‌شام دعوت بودیم خونه‌شون.ظهر بود و همگی درحال نماز و نیایش که اولین مهمون یهوییِ عیدمون هم رسید.با اینکه وقتی این شکلی مهمون میاد ما همه تو حول و ولایی‌مو با عجله باید خودمونو جمع و کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1396 ساعت: 20:01

در روز ششم خونه‌مون تقریبا خلوت شده بود؛فقط خواهر وسطیم بود و دخترش.خواهر بزرگم اینام تصمیم گرفته بودن برن خونه‌شون،اما مراسم سوم دایی ناتنی شوهرخواهرم فرداییش بود،دقیقا وضعیتشون مشخص نبود برن یا نه.مادرمم با خواهرم در تماس بود تا از تازه‌ترین خبرها اطلاع داشته باشه.خلاصه طی تماس‌هایی که داشت اطلاع کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 170 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1396 ساعت: 20:01

صبح روز دوشنبه بود.خواهر بزرگم داشت آماده میشد بره خونه‌ی پدرشوهرش.منم تازه از خواب بیدار شده بودم.شوهرخواهرم اومد دنبال خواهرم و باهم خداحافظی کردیم و رفتند. قرار بود بعدازظهر و بعداز مراسم از همون سمت، مهمونیِ عیدو خاتمه بدن و برن خونه‌شون.شوهر خواهر وسطیم بعد گذشت ۷روز از تعطیلات عید کارش تموم ش کلاهی که برداشته نشد...
ما را در سایت کلاهی که برداشته نشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5denj-meysam9 بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1396 ساعت: 20:01